جایی خواندم از آلبر کامو (نویسنده،فیلسوف، روزنامه نگار فرانسوی):

 ممکن است که من منکر چیزی باشم ولی لزومی نمیبینم آن را به لجن بکشم یا حق اعتقاد به آن را از دیگران سلب کنم.

به نظرم در جامعه امروز ما یک فرد چقدر میتواند به تعالی رسیده باشد که این جمله را بصورت عملی در زندگیش جلوه دهد. بیایید تمرین کنیم با صلح و احترام زندگی کنیم باور کنید شعار نمی دهم و نمی خواهم هم شما شعار گونه به آن نگاه کنید. یک مثال عینی:

شما در یک ساختمان و با چند همسایه زندگی می کنید به همسایه ای که پوشش او با شما همخوان نیست بد نگاه نکنید، قضاوت نکنید و در عین حال  محترم بشماریدش. اصلا قرار نیست اعتقادات ما و تفکرات ما با هم یکی باشد.

اصلا از کجا شروع شد که گفتند به دختر و یا پسر مجرد خانه اجاره ندهیم؟! چرا؟ کاش دلیلشان را هم توضیح می دادند(!)

چه کسی در ذهن ما جا انداخت که کسی که تتو دارد، مشکل اخلاقی دارد؟

چه کسی جا انداخت که کسی که چادر به سر می کند فقیر و یا شلخته و یا کچل است؟ (این را می دانم !)

چرا قبل از قبول هر حرف و یا تکرار آن خوب فکر نمی کنیم؟ ما انسانیم نه طوطی

اینها تنها گوشه ای از ریزترین بی احترامی هایست که در روزمره ما اتفاق می افتد. صلح جهان پیشکشمان همان با اطرافیانمان از در صلح و احترام در بیاییم جهانی گلستان می شود.

با آرزوی بهترینها