banojan

پچ پچ های زنانه

۲ مطلب در آبان ۱۴۰۰ ثبت شده است

بروزرسانی روانی

                                           

 

     

                                                         

 

مهمترین بخش انسانی روح و روان اوست پس اول از همه باید به آن رسیدگی شود. روان آدمی انقدر زوایای مختلف و تاریک و روشن دارد که نمی توان کامل به همه بخش های آن رسیدگی کرد اما رسیدگی به هر بخشی می تواند در بخش های دیگر هم تاثیر گذار باشد . از آنجایی که بنده روانشناس نیستم و تخصصی در این رابطه ندارم بحث ها را در قالب زندگی روزمره مطرح می کنم که همگی  از تجربیات و بررسی های شخصی بدست آمده و البته تمام تلاشم را بکار خواهم بست تا کارآمد و درست پیشرویم.
اولین نکته و مهمترین نکته این است که ما به این درک برسیم که خوشبختی درونی است می دانم این جمله کمی شعارگونه است اما مهم است. ببینید فرد منفی گرا و بی انگیزه ای را تصور کنید که همیشه از اینکه خوشبخت نیست گله مند است حال این فرد تمام موارد خوشبختی که در جامعه ما ارزش گذاری شده را دارد مثلا وضع خانوادگی خوب و فرزندان سالم ،شغل مناسب ،وضع اقتصادی مناسب. وقتی این مسایل را ما بررسی می کنیم همیشه فکر میکنیم که آن فرد ناشکر است اما در اصل آن فرد از درون خود را خوشبخت نمی بیند و احساس رضایت نمی کند. با همین نمونه هاست که می گویم خوشبختی درونی است.  اگر ما بخواهیم شادی و خوشبختی را حس کنیم چند کار باید انجام دهیم!. اول اینکه باید با خودمان رو راست باشیم بدانیم خوشبختی را در چه چیز می دانیم. یک لیست از مواردی که به نظرمان خوشبختی را با آنها حس می کنیم تهیه کنیم حداقل آن این است که از انتظارات خودمان اطلاع پیدا می کنیم و می توانیم هر پایه آن را به صورت هدف در نظر گرفته و برای آن برنامه ریزی و تلاش کنیم و همین می تواند انگیزه زندگیمان را تقویت کند.
دومین نکته که بسیار هم مهم است و قدم بعدی ما در بروزرسانی است این است ؛ حالا که خوشبختی کاملا درونی است باییم مسولیت پذیر باشیم و مسولیت زندگی خود را به صورت کامل و 100 درصدری قبول کنیم. یعنی چی؟
چقدر در روز غر می زنیم که من فلان کار را باید می کردم اما فلانی نگذاشت(!) زندگی من خیلی سرد و بی روح است همش تقصیر همسرم و خانواده اش است(!) فرزند من خیلی نا مرتب است(!) من خیلی بی حوصله ام(!) و......
اصلا لازم نیست کتمان کنید و دلیل بیاورید در خلوت خودتان به اینها بیاندیشید.گاهی لازم است از دور به زندگی خود نگاه کنیم بدون قصد توجیح کردن . اگر من آرزو داشتم فلان کار را انجام دهم و بخاطر حرف کسی یا مخالفت شخصی انجام ندادم مسولیت آن با کیست؟! چرا برای آرزو و هدف خود به میزان کافی پافشاری نکردم؟!آیا حالا اون شخص در زندگی من هست؟ آیا حالا هم همان نفوذ را دارد؟ اکثرا نرسیدن های ما نشان از زود مایوس شدن ما دارد زود پا پس می کشیم.
ما میل به ساکن بودن و بی زحمت زیاد زندگی کردن داریم اما مشکل اینجاست که از درون خواستار مواردی هستیم که فقط با زحمت زیاد میسر است در نتیجه یا باید این نیروی درونی را داشته باشیم و دست بر زانو گذاشته و قامت راست کنیم و در مسیر رسیدن به اهداف قدم بگذاریم و یا راه راحت تر  اینکه مسولیت شرایط را به گردن کسی انداخته و خود را از مزن اتهام برهانیم. حالا ما چه می کنیم؟ راه راحت تر یا راه سخت با پایان شیرین؟!
ببینید زندگی و انرژی ما مثل دومینو است هر کدام از ما انرژی از خود ساطع می کنیم و این انرژی روی اطرافیانمان و کیفیت زندگیمان تاثیر می گذارد.اگر ما انرژی خوب پخش کنیم به مرور اطراف ما را انرژی خوب پر میکند و این به آن معنی نیست که ما مشکل و چالش در زندگی نخواهیم داشت، چون انرژی خوب داریم . ما با انرژی خوبمان می توانیم راحت تر مشکلات را پشت سر بگذاریم. البته که  انرژی اطرافیان ما هم تاثیر بسزایی در کیفیت زندگی ما دارد. محققین موضوع تاثیر اطرافیان را مورد بررسی قرار داده اند و به این نتیجه رسیده اند که تاثیر 5 فردی که ما بیشترین ارتباط و نزدیکی با آنها داریم در زندگی ما مشهود است.(در کتاب اثر مرکب نوشته دارن هاردی صفحه 78 اشاره مستقیم به اطرافیان و تاثیر آنها در موفقیت فرد دارد.) در مورد همین جمله در زندگی خود تمرکز کنیم آیا  چنین نیست؟ 5 نفر اصلی زندگی ما چه کسانی هستند؟
متاسفانه افراد سمی در اطراف ما کم نیستند گاهی سمشان خوش آیند است و گاه باعث رنجش می شود.
موارد ناخوشایند که مشخص است، غر می زنند ،تحقیر می کنند به صورت های مختلف،ایده هایمان را مسخره می کنند، برچسب های نامطلوب می زنند، و..... از این دست اخلاقیات بد می توان هزاران هزار نامبرد.
موارد خوشایند ما چیست؟ چه سمی می تواند بر ما خوش بیاید؟! تا حالا به این موضوع فکر کردید؟! یکسری از افراد ما را به سمت تنبلی و کرختی سوق می دهند، یکسری سعی می کنند در غر غر های ما و بی انصافی های ما شریک ما شوند، وقتی ما مسولیت زندگیمان را به دوش دیگری می اندازیم آنها از ما حمایت می کنند، وقتی ما کار درستی را در پیش نگرفتیم آنها به جای منصرف کردن ما از ما حمایت می کنند و....  حالا ما نمی خواهیم از انگیزه های پشت پرده این موارد صحبت کنیم اما مواردی هست که به مزاجمان خوش می آید. مثلا وقتی با دوست یا همکاری با بی انصافی و آزار رفتار می کنیم کسی که از ما حمایت کند برایمان خوش آیند تر است تا کسی که خطای ما را گوشزد می کند و به خیال خودمان هم می گوییم فلانی رفیق است همیشه پشتم بوده(!)
به مرور این رفتارها در زندگی تاثیرات خودش را به ما نشان می دهد.یک نمونه از زندگی شخصی خودم ذکر می کنم. من تاکیدم بر سلامتی و سلامت خوردن بسیار زیاد است بطوری که غذاهای چرب نمی خورد وعده شام را زود و سبک می خورم و بیشتر استفاده ام منوط است به سبزیجات و میوه ها البته فکر نکنید رژیم دارم و سختی می کشم جمعا چند مورد را خیلی خیلی کم استفاده می کنم. مثل پنیر پیتزا و سوسیس و کالباس و نوشابه و سس مایونزو چیپس و پفک . حالا شخصی از نزدیکان من هست که همیشه بابت این مورد مرا سرزنش می کند که زندگی در همین خوردن هاست و.... کلا تلاش بر وسوسه کردن من دارد البته من قبول دارم که خوردنی هایی که من تلاش میکنم رعایت کنم بسیار خوشمزه است اما برای من مهم پیامدهای آن برای سلامتی ام است. این یکی از موارد سم خوشایند در زندگی ماست.
من شخصی را می شناسم که مدتی اطرافیانش و دوستانش کسانی بودند به شدت کوشا و هدفمند در زندگی و کاملا پر تحرک و پرتلاش این فرد چون در کنار آنها قرار گرفته بود برای خود هذف تعیین کرد و مانند آنها تلاش کرد و دوستانش هم به او کمک کردند تا به  اهداف خود برسد و پس از مدتی با تغییراتی که در جمع دوستان و اطرافیانش ایجاد شد روال زندگی شخص تغییر کرد و رو به کاهلی رفت فردی که هر روز 7 صبح بیدار بود و در روز تعطیل نهایتا 9 صبح بیدار و سرحال بود پس از تغییر اطرافیان  خیلی زود بیدار شود 12 ظهر است و فکر کنید هر روز صبحش را از دست می دهد و دیگر به صورت محدود کار می کند....
اگر بخواهیم برای این موارد مثال بزنیم می توانیم یک کتاب بالای 1000 صفحه بنویسیم اما این دو مثال را زدم که کاملا متوجه مورد سم خوشایند شوید.حالا ما با این افراد سمی در زندگیمان چه کنیم؟! که گاها این افراد از عزیزان و نزدیکان ما هستند. من این افراد را در سه گروه دسته بندی می کنم. یک گروه افرادی هستند که در زندگی ما خیلی تاثیر گذار نیستند و اگر کنارمان نباشند هم زیاد مهم نیست حالا می توانند در گروه دوستان باشند و یا خویشاوندان این افراد باید حذف شوند و می توانید کم کم کنارشان بگذارید.
گروه دوم افرادی هستند که خیلی نزدیک نیستند  اما دور هم نیستند و نمی توانیم حذفشان کنیم می توانند در گروه همکاران و همسایه ها و خویشاوندان باشند این گروه را باید مراوداتمان را محدود کنیم یکی در حد صحبت 1 یا 2 دقیقه ای در حد احوالپرسی است، یکی در حد ماهی دو سه ساعت دیدن و... مهمترین بخش ارتباط با این افراد این است که حدود آنها را قاطی و فراموش نکنیم مثلا با همسایه ای که در این دسته قرار داد و ما باید نهایتا یک احوالپرسی با او کنیم یک دفعه گرم صحبت نشویم که به خود بیاییم ببینیم چندین دقیقه است با او صحبت می کنیم و دل غافل اینکه چیزهایی که نباید می گفتیم را هم گفتیم.
گروه سوم شامل نزدیکان ما می شود که اصلا نمی شود آنها را حذف یا کمرنگ کرد.من در مواجهه با این افراد به راهکار منحصر به فردی رسیدم اول اینکه تمام تلاشم را میکنم از زندگی شخصی و خصوصی خود و همسرم هیچ چیز به آنها نگویم دوم اینکه برنامه ها و اهدافم را هم زیاد باز نکرده وتا حد امکان نمی گویم. سوم قبل از مواجهه با آنها لیستی از اتفاقات بامزه این چند وقت اخیر یا کتابی که تازگی خوانده ام و یا حتی وضع آب و هوا و.... هر چیزی که کمترین خطر را برایم داشته باشد و باعث تغییر حال و هوا  و شادی و خنده جمع شود را در ذهنم آماده می کنم پس در حضور آنها این صحبت ها را دارم و اجازه پیشروی به آنها نمی دهم. 
و نکته مهم زندگی من این است که با هیچ کس وارد پچ پچ نشده و در جمع های زنانه که همیشه بعد از شام در مهمانی ها اتفاق می افتد شرکت نمی کنم اوایل خانواده همسر بشدت شاکی بودندچون کلا جمع زنانه و مردانه شان باهم یکجا نبود اما من ترجیح می دادم در مردانه بنشینم و به صحبت های آنها گوش دهم همین ترفند راه دخالت ها و پرس و جو های زیادی را بست البته در حال حاضر همه با این اخلاق کنار آماده و دیگر خیلی جمع ها جدا نیست.
همین موارد به موضوع بعدی ما هم کمک می کند. 
عدم قضاوت؛تا بحال به این فکر کرده اید که زندگی دیگران چه تاثیری در زندگی ما دارد؟ بحث را فلسفی نکنید منظور همان حرفهای روزمره است مثلا فلانی فلان رفتار را دارد و الا ماشاالله از این دست حرفها داریم. واقعا چه اهمیت دارد؟ فکر کنید ساعتها وقت صرف می کنیم که بگوییم فلانی فلان رفتار را دارد و فلان جور است و... می دانید چه هزینه ای برای این اراجیف می پردازیم. زمان ،انرژی ، جوانی، اعصاب . کلی هم انرژی منفی پخش می کنیم. یکبار امتحان کنیم؛ این حرفها که در ذهنمان آمد بگوییم خوب به من چه؟ چندبار روی خودمان کار کنیم و بعد اگر کسی خواست از این دست حرفها به ما بزند در کمال احترام و ادب به او بگوییم خوب به من چه؟ بگذارید این پروسه کثیف از دورتان جمع شود. لطفا خودتان مهم باشید همه چیزتان ذهنتان جسمتان چرا باید ذهن پویا و فعال ما با اراجیف پر شود؟ یکساعت زمان می گذارید از زندگی دیگران ایراد میگیرید و تحلیل و بررسی می کنید مگر شما مشاورید؟ مگر علمش را دارید؟ در این یکساعت می توانستید یک چیز خوب یادبگیرید یک کار خوبی که دوست دارید را امتحان کنید ، چند صفحه از کتاب مورد علاقتان را بخوانید، چند دقیقه بیشتر به فرزند و همسرتان اختصاص دهید. اما چه کردید  در عین تشنگی آب گوارا یی را در فاضلاب ریخته اید.
گاهی اوقات دلمان پر است و دوست داریم با کسی درد و دل کنیم لطفا در این مواقع به متخصص آن یا کسی که واقعا بتواند به شما کمک کند مراجعه کنید و علت واقعی کلافگی خود را پیدا کنید. از نظر من بیشتر این دلگرفتگی ها از چند چیز است.
1)توقع: هر چه ما از دیگران توقع کنیم باعث حال بد خودمان خواهیم شد پس اگر کاری را برای کسی انجام می دهید لطفا برای دل خودتان انجام دهید نه چیز دیگر و اگر دلتان به آن راضی نیست انجام ندهید.
2)اهمیت داشتن نظر و حرف دیگران: در تمام مطالب که نوشته ام به این اشاره کرده ام که نظر دیگران اهمیت ندارد و اصلا شاید آن کسی که انقدر برای جلب توجه اش تلاش می کنید به شما اهمیت ندهد. مثلا خود را به زحمت می اندازید تمام پس انداز خود را خرج می کنید و تا چند وسیله گران و لوکس به منزل خود اضافه کنید تا فلان کس بیاید و ببیند ولی در واقع برای اون فرد اصلا اهمیتی ندارد اگر هم داشته باشد که خودتان را اسیر یک چرخه معیوب کرده اید و هزینه ای بسیار بیشتر از پس انداز خود را می پردازید.
3)صریح از خواسته هایمان صحبت نمی کنیم: دلیلش را نمی دانم اما این کار را می کنیم و انتظار داریم همه خودشان بدانند و همیشه به میل ما رفتار کنند مگر امکان پذیر است؟! باید یاد بگیرم صریح خواسته هایمان را بزبان بیاوریم باور کنید بخشی از مشکلاتمان حل خواهد شد.
گامی که می خواهم آخر از همه به آن میپردازم و اهمیت بالایی هم داردبحث عبادت و محبت است. در تمام ادیان بحث عبادت مهم شمرده می شود و تاثیرات خیلی خوبی هم دارد. یک آرامش بی بدیلی دارد متاسفانه گاها در برابر این موضوع از خود مقاومت نشان می دهیم و فکر می کنیم نفع بر این است و اگر ما مثلا این موضوع را نفی کنیم یعنی ما روشنفکریم. گاها هم نام و شکلش را تغییر می دهیم تا تصویر خود را در نظر دیگران متجدد و... جلوه دهیم و آن را مدیتیشن می نامیم. ببینید اینجا بحث بر این نیست که شما و یا من چه چیز را می پسنیدم یا نمی پسندیم مهم نفس عمل است عبادت یعنی بندگی کردن و پرستیدن خدا. ما خدا را دارای بهترین اوصاف می دانیم پس می توانیم اوصاف او را در خودمان تقویت کنیم.از نظر بنده نماز و احکام دین در جایگاه خود که بر هر فرد مسلمانی واجب است و البته که در ادیان مسیحیت و یهود و دیگر ادیان هم هست به شیوه خودشان. بالاترین عبادت این است که اخلاقیات الهی داشته باشید ما در اسلام می گوییم خدا بخشنده است،ستار العیوب است، مهربانتر از مادر است و.... تمام تلاشمان را بکنیم بخشنده باشیم ،دست گیر باشیم، خوشرو و مهربان باشیم و آبروی کسی را نبریم عیوب دیگران را جار نزنیم حتی عیوب و گناهان خودمان را ، بی چشم داشت ببخشیم.همین کافیست. حتی می توانیم همین پیام ها را هم از طبیعت دریافت کنیم زمین و آسمانی که بر ما بخشنده هستند حتی جاندارانی که بی چشم داشت محبت می کنند. پس محبت کنیم و ببخشیم هر چند کوچک و خود را در راستای تعالی قرار دهیم.
                                 عبادت بجز خدمت خلق نیست
                               به تسبیح و سجاده و دلق نیست
                                       گلستان سعدی

 

 

       

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زهرا سادات موسوی

بروزرسانی

 

 

                                                      

 

شرط زندگی کردن هر روز بروزرسانی شدن است شما یک برنامه رایانه ای را در نظر بگیرید بعد از مدتی که استفاده شد (حالا بستکی به برنامه دارد از یکماه تا 6 ماه متغییر) پیام بروزرسانی می دهد و اگر بروزرسانی نشود یا از کار می افتاد و یا با درصد خطای بیشتر و یا کندتر کار میکند. زندگی هم بر همین منوال است اگر بعد از مدتی مغز ما و عقاید و رفتار ما بروز رسانی نشود باعث می شود کندتر و با اشتباهات بیشتر زندگی را ادامه دهیم که خود به مرور لطمات جبران ناپذیری را به ما می زند و در نهایت باعث می شود از کار بیفتیم . چطور از کار می افتیم؟ به نظر من از کار افتادن اینطور است که یکباره به خود میاییم و میبینیم دیگر هیچ چیز برایمان اهمیت ندارد و انگیزه و شادی برای زندگی نداریم و در اصل تنها زنده هستیم تا اینکه زندگی کنیم البته  علم روانشناسی این  اتفاق را افسردگی می نامد. بهترین حالت این است که ما خودمان حداقل متوجه این بی انگیزگی بشویم و در راه درمان قدم بگذاریم اما متاسفانه خیلی از ما متوجه این منظور نمی شویم و در اصل زندگی ما می تواند بدون ثمر خاتمه یابد.
خوب برای بروزرسانی باید بخش های مختلفی را در نظر بگیریم.  من سه بخش را در نظر دارم که برای هر کدام جداگانه صحبت خواهیم کرد.
1) روانی
2)جسمی
3)محیط زندگی
با من همراه باشید.....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
زهرا سادات موسوی